روزي ملا از دهي عبور مي كرد خورجينش را از روي الاغش ربودند. ملا هم اهل آن آبادي را جمع كرد و گفت : يا خورجين مرا پيدا مي كنيد يا كاري را كه نبايد بكنم خواهم كرد. دهاتي هاي ساده دل با هزار زحمت خورجين ملا را پيدا كردند و به او دادند. وقتي ملا مي خواست برود كدخدا از او پرسيد: ملا جان، اگر خورجينت پيدا نمي شد چه مي كردي؟ ملا جواب داد: هيچ، گليمي را كه در خانه دارم پاره مي كردم و خورجين ديگري براي الاغم مي دوختم!
۱۳۸۸ دی ۹, چهارشنبه
حكايت هاي ملانصرالدين:گمشدن خورجين ملا
روزي ملا از دهي عبور مي كرد خورجينش را از روي الاغش ربودند. ملا هم اهل آن آبادي را جمع كرد و گفت : يا خورجين مرا پيدا مي كنيد يا كاري را كه نبايد بكنم خواهم كرد. دهاتي هاي ساده دل با هزار زحمت خورجين ملا را پيدا كردند و به او دادند. وقتي ملا مي خواست برود كدخدا از او پرسيد: ملا جان، اگر خورجينت پيدا نمي شد چه مي كردي؟ ملا جواب داد: هيچ، گليمي را كه در خانه دارم پاره مي كردم و خورجين ديگري براي الاغم مي دوختم!
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)









هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر