يكشب ملا وقتي ميخواست بخوابد شمشير بلندي را كه به ديوار اطاقش آويزان بود برداشته و به كمر بست. زنش پرسيد چه ميكني و براي چه هنگام خواب شمشير ميبندي؟ ملا گفت: شب گذشته در خواب با مردي دعوايم شد و او برايم شمشير
كشيد و چون من اصلحه نداشتم شكست خوردم حالا من هم اين شمشير را به كمرم بسته ام تا چنانچه باز هم او را در خواب ديدم انتقاد خود را از او بگيرم و با اين شمشير حسابش را برسم
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر