آی آر نی نی

۱۳۸۸ دی ۱۰, پنجشنبه

لطيفه هاي ملا نصر الدين:سيلي خوردن ملا


يكروز ملا از كوچه اي ميگذشت كه مردي جلو آمده و سيلي سختي بر گوش وي نواخت. ملا توقف كرد و با چهره حيرت زده به آن مرد نگريست. مرد مزبور پس از آن كه خوب به چهره ملا نگريست دانست كه اشتباه كرده و او را به جاي شخص ديگري سيلي زده، اين بود كه شروع به عذز خواهي كرد. اما ملا سيلي خورده بود قانع نشد. و يخه مرد عابر را گرفته و او را نزد قاضي برد و تمام ماجرا را به قاضي بازگو كرد. قاضي پس از كمي فكر رو به طرف ملا كرده و گفت كه او هم يك سيلي بر گوش آن مرد بزند. ولي ملا به اين كار راضي نشد و قاضي به مرد مزبور گفت يك سكه طلا به جاي سيلي اي كه به ملا زده به وي بدهد. مرد به ناچار تسليم شده گفت پول ندارد، به خانه ميرود و يك سكه طلا براي ملا مياورد. مدتي از رفتن مرد مزبور گذشت و اثري از او پيدا نشد. ملا كه ديگر از انتظار كشيدن خسته شده بود برخاست و به طرف قاضي رفته و سيلي سختي بر گوش وي نواخت و سپس گفت: جناب قاضي چون من خيلي كار دارم بايد هر چه زودتر بروم و خواهش ميكنم وقتي آن شخص پول را آورد شما بجاي اين سيلي اي كه زدم آن را بگيريد

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر