ملا به شهر نزديكي رفته و مدتي توقفش به طول انجاميد. روزي نامه اي به خانواده اش نوشته هر چه تجسس كرد كسي را براي بردن آن نيافت پس خودش آنرا برداشته به شهر و خانه خود رفت و درب را زد. زن و اولادش بيرون آمده از آمدنش شادي كردند. ملا به آنها گفت: نه من نيامده ام كه اينجا بمانم بلكه براي رساندن اين نامه آمده ام. سپس نامه را داده و برگشت. هر چه اصرار كردند كه اقلا بمان خستگي بگير، قبول نكرده راه افتاد
۱۳۸۸ دی ۱۰, پنجشنبه
حكايت هاي ملانصرالدين:نامه براي ملا
ملا به شهر نزديكي رفته و مدتي توقفش به طول انجاميد. روزي نامه اي به خانواده اش نوشته هر چه تجسس كرد كسي را براي بردن آن نيافت پس خودش آنرا برداشته به شهر و خانه خود رفت و درب را زد. زن و اولادش بيرون آمده از آمدنش شادي كردند. ملا به آنها گفت: نه من نيامده ام كه اينجا بمانم بلكه براي رساندن اين نامه آمده ام. سپس نامه را داده و برگشت. هر چه اصرار كردند كه اقلا بمان خستگي بگير، قبول نكرده راه افتاد
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)









هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر