آی آر نی نی

۱۳۸۸ دی ۹, چهارشنبه

داستان هاي ملا نصرالدين:ملا و حمام


روزي ملا به حمام شهر رفته بود كه از قضا حاكم باشي هم اونجا بود و در حال استحمام بود . حاكم براي اينكه ملا رو دست بندازه و شوخي كرده باشه از ملا پرسيد كه من چند مي ارزم و قيمت من چند است .
ملا كمي حاكم را برانداز كرد و گفت 10 سكه ، و حاكم با عصبانيت گفت كه اين فقط قيمت لنگ من است ،
ملا با خونسردي گفت : من هم همان لنگ را حساب كردم وگرنه تو كه ارزشي نداري !!!!

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر