هنگام درس دادن يكي از بچه هاي مكتب به ملا گفت: ملا به نظرم در خُمره آب دزدي مخفي شده. ملا پيش رفته نگاه كرد و در خمره عكس خود را ديد. به شاگرد ها گفت: من به خمره ميروم كه دزد را بيرون بياورم. شما او را با چوب بزنيد.
چون داخل خمره شد كسي را نيافت. تا سرش را بيرون آورد از اطفال بنابر امر خودش چوب مفصلي نوش جان كرد









هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر