آی آر نی نی

۱۳۸۸ دی ۱۳, یکشنبه

لطيفه هاي ملا نصر الدين: شنا ياد دادن ملا


چند روزي بود كه از ملا خبري نبود و كسي او را در كوچه و بازار نمي ديد. مردم نگران شده بودند يكروز به خانه وي رفتند و وقتي وارد شدند ديدند ملا در كنار حوض خانه ايستاده و تكه نخي به گردن چوچه مرغابي بسته و آنرا اينطرف
و آنطرف ميكشاند. دوستانش پيش رفته و پرسيدند: جناب ملا كجا استي بابا...
چند روز است از تو خبر نداريم. ملا اشاره اي به چوچه مرغابي داخل حوض كرده و گفت: چيزي نيست دوستان مادر اين چوچه مرغابي چند روز قبل مرده و من براي اين كه شنا يادش بدهم ناچار شده ام در خانه بمانم چون ميترسم اگر شنا بلد نباشد يكروز وقتي من نيستم در حوض آب افتاده و بميرد

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر