وقتي ملا از دهي عبور ميكرد دزدي آمد و خورجين خرش را ربود. ملا پس از نيم ساعت متوجه جريان شد و فرياد زد و خطاب به اهالي ده گفت: زود دزد خورجين را پيدا كنيد وگر نه كاري را كه نبايد بكنم خواهم كرد. دهاتي هاي ترسو
بلافاصله به جستجو شروع كرده و خورجين او را از دزد مزبور گرفته و پس دادند و يكي از آنها پرسيد: خوب حالا كه خورجينت پيدا شده بگو اگر آنرا پيدا نميكرديم چي ميكردي؟ ملا سرش را تكان داد و در حالي كه سوار خرش ميشد تا از آنجا برود گفت: هيچ .... گليمي را كه در خانه دارم پاره ميكردم و و خورجين ديگري از او ميساختم
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر