آی آر نی نی

۱۳۸۸ دی ۱۳, یکشنبه

داستان هاي ملا نصرالدين:نصيحت كردن ملا


ملا دختر خود را به يك مرد دهاتي داده بود. شب عروسي عده اي از خويشاوندان داماد از ده آمده و دخترك را سوار بر خري كرده با خود بردند. هنوز مقدار زيادي از خانه ملا دور نشده بودند كه ناگهان ملا دوان دوان خود را به آنها
رساند. يكي از همراهان عروس از ملا پرسيد چي كار داري و براي چي با اين عجله به اينجا آمدي؟ ملا نفس نفس زنان گفت: بايد نصيحتي براي دخترم ميكردم ولي يادم رفت. و سرش را نزديك به گوش او كرد و گفت: دخترم يادت باشد كه هر وقت خواستي چيزي بدوزي پس از اينكه تار (نخ)را داخل سوزن كردي آخرش را گره بزني وگرنه از سوراخ بيرون خواهد رفت

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر